کد مطلب:369941 جمعه 20 اسفند 1395 آمار بازدید:613

20- وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ
 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

این دو جمله از دعای ((مكارم الاخلاق )) به خواست خدا موضوع سخنرانی امروز است . امام علیه السلام عرض می كند: بارالها! حسد اهل معصیت و ستم را در مورد من به مودت و دوستی مبدل نما و بدگمانی اهل صلاح نسبت به من را به اطمینان و حسن ظن تبدیل فرما. در جمله اول دعای امام علیه السلام دو كلمه آمده كه لازم است درباره آنها توضیح داده شود، یكی كلمه ((حسد)) است و آن دیگر، كلمه ((بغی )). راغب می گوید:

الحسد تمنی زوال نعمه من مستحق لها و ربما كان مع ذلك سعی فی ازالتها(417 )

حسد عبارت است از تمنی زوال نعمت از كسی كه استحقاق آن نعمت را دارد و چه بسا حسود، خود علاوه بر تمنی روانی ، در زوال آن نعمت ، سعی و كوشش می نماید.

اولین نكته ای كه در عبارت راغب باید مورد توجه قرار گیرد این است كه حسد در جایی به كار برده می شود كه محسود شایسته نعمتی باشد كه در اختیار داد. اگر كسی نعمتی را در دست دارد ولی شایسته و لایق آن نعمت نیست ، تمنی زوال نعمت از دست او حسد خوانده نمی شود، مثلا اگر دو نفر در راءس دو مؤ سسه قرار دارند، یكی فنی و آن دیگر اقتصادی و هر دو از آن رشته ها كمترین اطلاع علمی و مهندسی ندارند، ولی در راءس آن دو مؤ سسه قرار گرفته اند، كارمندان از عدم صلاحیت آن دو رئیس همواره رنج می برند و در دل تمنی دارند كه نعمت ریاست از دست آنان خارج شود و به اهلش محول گردد، نمی توان گفت كه تمنی كارمندان ، حسد مذمومی است كه در روایات آمده ، بلكه تحقق یافتن چنین تمنی ، آن دو مؤ سسه را از خطر نابودی می رهاند و آن طور كه باید به دست افراد لایق به نفع جامعه اداره می شود و كشور از آن دو مؤ سسه بهره مند می گردد. نعمتهایی كه در اختیار صاحبان نعمت است و موجب توجه بعضی از افراد می شود بیش و كم در ضمیر آنان اثر می گذارد. كسانی كه به خداوند و تعالیم اسلام ایمان واقعی دارند تمنی زوال نعمت از صاحب نعمت نمی نمایند، بلكه از خدا می خواهند كه ایشان را نیز از چنین نعمتها برخوردار فرماید. اما منافقین و اشخاص فاقد ایمان واقعی حسد می برند و در دل ، تمنی زوال نعمت را می نمایند و می خواهند صاحب نعمت همانند آنها از نعمتی كه دارد محروم گردد.

عن ابیعبد الله علیه السلام قال : ان المومن یغبط ولا یحسد و المنافق یحسد ولا یغبط.(418)

امام صادق علیه السلام فرموده است : مؤ من از مشاهده نعمت صاحب نعمت حسد نمی برد بلكه غبطه می خورد و از خداوند همانند آن نعمت را تمنی می نماید ولی منافق ، غبطه نمی خورد بلكه حسد می برد و در دل تمنی زوال نعمت صاحب نعمت را می نماید.

برای آنكه در جامعه اختلال و فساد پدید نیاید و حقد و كینه بین مردم شایع نشود، اولیای گرامی اسلام به صاحبان نعمت توصیه نموده اند كه از تظاهر به دارا بودن نعمت بپرهیزند و به گونه ای عمل كنند كه احساسات دگران بر ضدشان تحریك نشود.

عن علی علیه السلام قال : استعینوا علی حوائجكم بالكتمان فان كل ذی نعمه محسود.(419)

علی علیه السلام فرموده است : برای تهیه و تاءمین نیازهای زندگی خود از كتمان و پنهان عمل كردن كمك بگیرید زیرا تمام صاحبان نعمت مورد حسد دگران اند.

حسد بردن حسودان به صاحبان نعمت اغلب برای مال یا مقام صاحب نعمت است و امام سجاد علیه السلام نه ثروتی داشت كه مورد حسد تنگ نظران و حسودان واقع شود و نه دارای مقامی در دستگاه دولت بود تا حسد كسانی را كه فاقد قدرت و مقام اند برانگیزد. حسد افراد حاسد نسبت به امام سجاد علیه السلام از جهت كمالات واقعی ، مقامات معنوی ، و مراتب ایمان آن حضرت به ذات اقدس الهی بود. در نظر امام علیه السلام بالاترین ارزش برای انسانها ارتباط خالصانه با آفریدگار جهان است و او واجد این نعمت بزرگ بود، از اینرو به هیچیك از شئون مادی و دنیوی اعتنا نداشت و این خود معنی زهد واقعی در اسلام است .

زهری یكی از افراد تحصیلكرده و عالم در عصر امام سجاد علیه السلام بود. از او پرسیدند: زاهدترین مردم در نظر تو كیست ؟ گفت : حضرت علی بن الحسین علیه السلام و برای سخن خود شاهدی ذكر نمود. گفت بین امام سجاد و محمد حنفیه عموی آن حضرت در مورد باغهایی كه علی بن ابیطالب در حیات خود به دست خویش آباد كرده و آنها را صدقه جاریه قرار داده بود اختلافی وجود داشت ، امام سجاد علیه السلام در سالی در مكه بود و ولید بن عبدالملك نیز در آن سال در مكه بود. كسی به امام سجاد عرض كرد: اگر مسئله اختلافات خود و محمد حنفیه را به خلیفه وقت مراجعه دهید او با واقع بینی به نفع شما حكم خواهد داد و اختلاف پایان می یابد. امام سجاد علیه السلام در پاسخ پیشنهاد دهنده فرمود:

ویحك ! افی حرم الله اساءل غیر الله عزوجل ؟انی آنف ان اسال الدنیا خالقها فكیف اسالها مخلوقا مثلی . و قال الزهری : لاجرم ان الله عزوجل القی هیبته فی قلب الولید حتی حكم له علی محمد بن الحنفیه .(420)

وای بر تو! آیا در حرم خداوند از غیر خدا درخواست نمایم ؟ من ابا دارم در اینجا تمام دنیا را از آفریدگار حكیمش در خواست كنم چگونه ممكن است برای قطعه كوچكی از دنیا مخلوق ناتوانی همانند خودم را مورد درخواست قرار دهم ؟ زهری می گوید: خداوند هیبت و عظمتی از آن حضرت در قلب ولید بن عبدالملك القا نمود و در نتیجه به نفع امام سجاد علیه السلام نظر داد. زهری تحصیلكرده و عالم نمونه دگری از مقام معنوی امام سجاد كه منشاء حسد بعضی از افراد بود در پاسخ سؤ ال كسی كه از او پرسید: آیا امام سجاد را ملاقات نموده ای ؟ چنین گفت :

نعم لقیته و ما لقیت احدا افضل منه و الله ما علمت له صدیقا فی السر ولاعدوا فی العلانیه . فقیل له : فكیف ذلك ؟ قال : لانی لم ار احدا و ان كان یحبه الا و هو لشده معرفته بفضله یحسده ، ولا رایت احدا و ان كان یبغضه الا و هو لشده مداراته له یداریه (421)

بلی او را ملاقات نموده ام و كسی را از او برتر ندیده ام . قسم به خدا من نه برای او دوستی را در پنهان یافتم و نه دشمنی را در آشكار. از او پرسیدند: اینكه می گویی چگونه است ؟ گفت : من ندیدم احدی هر چند دوستدار امام بود مگر آنكه بر اثر شدت معرفت به فضیلت حضرت بر وی حسد می برد، من ندیدم احدی هر چند دشمن او بود مگر آنكه به علت شدت مدارای آن حضرت ، در آشكار با مدارا به امام برخورد می نمود.

از آنچه معروض افتاد معنی ((حسد)) و ((غبطه )) توضیح داده شد و ضمنا روشن گردید كه حسد از بعضی از افراد حتی بعضی از دوستان آن حضرت نسبت به امام بر اثر دارابودن ثروت و مال یا قدرت و مقامات دولتی نبوده ، بلكه بر جنبه های معنوی و مقامات روحانی آن حضرت رشك می بردند. در آغاز بحث ، اشاره شد كه در این جمله از سخن امام علیه السلام علاوه بر كلمه ((حسد)) كلمه ((بغی )) هم آمده است . و آن كلمه نیز باید توضیح داده شود. امام در پیشگاه الهی عرض می كند:

و من حسد اهل البغی الموده .

از خدا می خواهد كه حسد مردمان ستمكار و اهل بغی را به مودت تبدیل نماید. حسد یك حالت روانی و یك تمنی درونی است . تا زمانی كه حسود برای تحقق بخشیدن به تمنی خویش دست به ظلم و ستم نزده و تعدی ننموده است برای شخص محسود خطری ندارد، فقط حسود است كه خویشتن را دچار عذاب درونی ساخته و از تمنی كه در دل دارد و عملی نمی شود همواره رنج می برد، خطر حسد برای محسود، موقعی است كه حسود بخواهد میل باطنی خویش را به گونه ای پیاده كند و نعمتی را كه در دست محسود است زایل نماید. در این موقع است كه حسود دچار گناه می شود و محسود در معرض خطر قرار می گیرد، و این مطلب در ضمن حدیثی از رسول گرامی آمده كه عینا در اینجا نقل می شود:

عن النبی صلی الله علیه و آله قال : ثلاث لاینجو منهن احد: الظن و الطیره والحسد و ساحدثكم بالمخرج من ذلك . اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطیرت فامض و اذا حسدت فلاتبغ .(422)

رسول اكرم فرموده : سه چیز است كه همه گرفتار آن هستند: اول گمان بد، دوم فال بد، سوم حسد، و من به شما می گویم چه كنی كه به عذاب آنها دچار نشوی : موقعی كه درباره كسی گمان بد بردی تفتیش و تحقیق مكن كه گمان بد در اختیارت نبوده و برای خود گمان بدون تحقیق كیفر نمی شوی ، موقعی كه در چیزی یا برای كاری كه قصد انجام آن را داشتی فال بد زدند اعتنا مكن و به راه خود ادامه بده ، وقتی درباره كسی حسد بردی دست به ظلم و ستم نزن و حسد اگر فقط حالت روانی و تمنی درونی باشد و بس مجازات ندارد.

امام سجاد علیه السلام از حسد اهل بغی سخن می گوید و از خدا می خواهد كه دل حسودان ظالم را به دوستیش متمایل سازد، زیرا امام سجاد علیه السلام در افكار عمومی مسلمانان و همچنین در اندیشه و فكر زمامداران اموی آنقدر از نعمت تكریم و احترام برخوردار بود كه جاه طلبان ظالم به آن همه محبوبیت رشك می بردند و چون اهل بغی و ستم بودند آرام نمی گرفتند و ممكن بود با افترا و تهمت ، هتك و اهانت ، آزار و اذیت ، و خلاصه از هر راهی كه میسر باشد دست به ظلم و ستم بگشایند تا ارزش معنوی امام و عظمت روحانی آن حضرت را كاهش دهند یا بكلی از میان ببرند.

برای آنكه شنوندگان محترم به ارزش روحانی امام و سبب حسادت اهل بغی هر چه بهتر و بیشتر توجه نمایند، در اینجا به طور شاهد دو مورد از نعمت محبوبیت امام علیه السلام ذكر می شود.

حج هشام بن عبدالملك فی زمن عبدالملك فطاف بالبیت فجهد الی الحجر لیستلمه فلم یقدر علیه فنصب له منبر و جلس علیه ینظر الی الناس و معه اهل الشام اذ اقبل علی بن الحسین علیهما السلام و علیه ازار و رداء من احسن الناس و جها و اطیبهم اریجا فطاف بالبیت فكلما بلغ الی الحجر تنحی له الناس حتی یستلمه . فقال رجل من اهل الشام : من هذالذی قد هابه الناس هذه الهیبه ؟ فقال هشام : لا اعرفه ، مخافه ان یرغب فیه اهل الشام ، و كان الفرزدق حاضرا فقال : لكنی اعرفه . قال الشامی : من هو یا ابا فراس ؟ فقال الرزدق :

هذا الذی تعرف البطحاء وطاته 

والبیت یعرفه والحل والحرم (423)

هشام بن عبدالملك در زمان حیات پدرش خلیفه مقتدر وقت ، برای حج بیت الله به مكه آمد، طواف بیت الله را انجام داد، كوشش كرد كه استلام حجر نماید ولی نتوانست زیرا مردم او را راه ندادند، گویی فشار مردم آنقدر شدید بود كه برای مصونیت هشام منبری آوردند، او را روی منبر نشاندند، و طواف و استلام مردم را نگاه می كرد و كسانی از اهل شام با او بودند و گرد منبرش حضور داشتند. در این میان حضرت علی بن الحسین علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. لباسی بلند بر تن داشت و عبایی بر دوش ، صورتش از زیباترین صورتهای مردم بود و بوی عطرش بسیار مطبوع . طواف خانه را آغاز نمود. وقتی به حجرالاسود رسید مردم دور شدند، راه دادند، تا حضرت استلام حجر نماید. در طوافهای بعد هم مطلب به همین منوال بود و مردم برای آن حضرت راه باز می كردند. یكی از شامیان كه در كنار منبر هشام بن عبدالملك بود از مشاهده این وضع به شگفت آمد، از هشام بن عبدالملك پرسید این كیست كه در نزد مردم اینقدر ابهت و عظمت دارد. هشام گفت : او را نمی شناسم ، زیرا می ترسید كه اگر آن حضرت را معرفی كند شامیان به او متمایل شوند و علاقه مند گردند. فرزدق شاعر در آنجا حاضر بود. وقتی هشام گفت ((نمی شناسم )) فرزدق گفت : من او را می شناسم . شخص شامی گفت : ای ابا فراس او كیست ؟ فرزدق قصیده معروف خود را خواند كه در بیت اول گفته بود: ((این مرد كسی است كه مكه او را می شناسد، این مرد كسی است كه حرم خدا او را می شناسد، این مرد كسی است كه تمام مردم از محل و محرم او را می شناسند و هویت او بر همه مشهود است .))

این یك نمونه از نعمت محبوبیت امام سجاد علیه السلام نزد مسلمانان بود كه معروض افتاد. نمونه دیگر عظمتی است كه امام علیه السلام نزد خلیفه وقت داشت و او صریحا به زبان آورده است .

عن الزهری قال : دخلت مع علی بن الحسین علیهما والسلام علی عبدالملك بن مروان . قال فاستعظم عبدالملك ماراءی من اثر السجود بین عینی علی بن الحسین علیهما السلام . فقال : یا ابا محمد! لقد بین علیك الاجتهاد و لقد سبق لك من الله الحسنی و انت بضعه من رسول الله صلی الله علیه و آله قریب النسب ، و كید السبب و انك لذو فضل عظیم علی اهل بیتك و ذوی عصرك و لقد اوتیت من الفضل والعلم والدین و الورع مالم یوته احد مثلك ولا قبلك الا من مضی من سلفك و اقبل یثنی علیه و یطریه ، قال ، فقال علی بن الحسین (ع): كلما ذكرته و وصفته من فضل الله سبحانه و تاءییده و توفیقه فاین شكره علی ماانعم (424)

زهری می گوید: من در معیت امام سجاد علیه السلام به مجلس عبدالملك مروان رفتم . عبدالملك با مشاهده اثر سجود ما بین دو چشم امام حضرتش را در كمال بزرگی و عظمت تلقی نمود. عرض كرد: مجاهدات شما در پیشگاه الهی مشهود است و كارهای نیكت نزد باری تعالی سابقه دارد، تو پاره تن رسول خدا هستی ، از جهت نسبت به پیمبر اكرم نزدیكی و از نظر سبب بسیار محكم و موثقی ، شما فضیلت و برتری عظیمی بر اهل بیت خودت و بر مردم زمانت داری ، از مدارج فضیلت و علم و از مراتب دین و تقوی آنقدر بهره مندی كه احدی نه امروز و نه در گذشته واجد آن نبوده است ، مگر پیشینیان و پدران بزرگوار خودت . خلاصه ، عبدالملك از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام بسیار تمجید نمود. زهری می گوید: امام سجاد علیه السلام : آنچه را كه گفتی و توصیف نمودی از فضل الهی و تاءیید و توفیق باری تعالی است ، اما شكر این همه نعمت كجاست و چگونه می توان این وظیفه بزرگ و سنگین را به درستی و شایستگی انجام داد؟

آن محبوبیت عظیم امام سجاد علیه السلام نزد مسلمان و این همه تكریم و احترام از ناحیه خلیفه مقتدر زمان ، امری ساده و عادی نیست و قطعا در ضمیر دگران به طور متفاوت اثر می گذارد. دوستان واقعی و شیعیان حقیقی امام در باطن از عظمت پیشوای خود بسیار مسرورند و برای خود از خداوند درخواست می كنند، ولو به قدر یك صد هزارم ، از آن نعمت خلوص و معنویت به آنان عطا فرماید. اما افراد عادی از مشاهده آن همه نعمت نسبت به امام علیه السلام حسد می برند و در ضمیر خویش ناراحت و بی قرارند، اما به عمل ناروایی دست نمی زنند، ولی ستمكاران و اهل بغی از مشاهده آن همه نعمت خشمگین و ناراحت اند، نسبت به حضرت سجاد علیه السلام دشمنی و كینه می ورزند و ممكن است عملا به افترا و تهمت یا هتك و اهانت متوسل شوند تا از محبوبیت و عظمت امام بكاهند.

حضرت علی بن الحسین علیهما السلام در مقام دعا به پیشگاه الهی عرض می كند:

و من حسد اهل البغی الموده

پروردگارا! حسد اهل بغی و ستمكاران را در باره ام به دوستی و محبت تبدیل فرما و به لطف و كرمت از خطرات ناشی از آن مصون و محفوظم بدار.

امام سجاد علیه السلام در دومین جمله دعا، كه قسمتی از موضوع بحث امروز است ، به درگاه خدا عرض می كند:

و من ظنه اهل الصلاح الثقه

بارالها! بد گمانی افراد صالح را درباره من به وثوق و اطمینان تبدیل نما.

گمان بد نیز مانند حسد از حالات روانی و اندیشه ها درونی انسان است . موقعی كه اشخاص خود را در شرایط سوءظن قرار می دهند، قهرا برای دگران بدبینی و بدگمانی پدید می آید. اولیای گرامی اسلام برای مصون ماندن مسلمین از سوءظن این و آن ضمن روایات متعدی تذكرات لازم را به پیروان خود داده اند.

عن النبی صلی الله علیه و آله : اولی الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه (425)

رسول گرامی فرموده است : شایسته ترین افراد برای متهم شدن كسانی هستند كه با اهل تهمت مجالست می نمایند.

عن علی علیه السلام قال : مجالسه الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار(426)

علی (ع) فرموده است : مجالست با اشرار و بدان منشاء گمان بد برای اخیار و نیكان است .

و عنه علیه السلام قال : و من دخل مداخل السوء اتهم (427)

و نیز فرموده : كسی كه در جایگاههای بد وارد شود مورد تهمت و بدگمانی قرار می گیرد.

مقصود از ((گمان بد)) كه در این جمله دعا آمده ((سوظن ناشی از مجالست با اشرار)) نیست زیرا امام سجاد (ع) معلم اخلاق است ، نه تنها همنشین بد را به خود راه نمی دهد، بلكه پیروان خویش را نیز از آن برحذر می دارد. ممكن است گمان بدی كه در دعای امام سجاد (ع) آمده ناشی از فساد زمان و ناظر به انحراف اخلاق جامعه باشد و این همان است كه امیر المؤ منین (ع) آن را مورد توجه قرار داده و به پیروان خویش خاطر نشان فرموده است :

عن علی علیه السلام قال : اذا استولی الصلاح علی الزمان و اهله ثم اساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبه فقد ظلم ، و اذا استولی الفساد علی الزمان و اهله و احسن رجل الظن برجل فقد غرر(428)

علی (ع) فرموده : موقعی كه صلاح و درستكاری بر زمان و اهل زمان حاكم باشد اگر كسی در چنین شرایطی به دگری گمان بد ببرد با آنكه از شخص مورد سوءظن گناهی ندیده باشد به وی ستم نموده است ، اما موقعی كه نادرستی و فساد بر زمان و اهل زمان مستولی گردد اگر كسی ناشناخته و بدون تحقیق با دگری به حسن ظن رفتار كند، خویشتن را در معرض خطر قرار داده است .

به طوری كه در كتب عامه و خاصه آمده است معاویه بن ابی سفیان و پس از او سایر حكام بنی امیه برای تثبیت حكومت خود گناه و ناپاكی را شایع نمودند، مردم را در معاصی و اعمال خلاف عفت آزاد گذاردند، حلال و حرام خدا را نادیده انگاشتند و جامعه را به فساد و ناپاكی سوق دادند، آنچنان دین حق را ملعبه قرار دادند و مردم نادان شام را مطیع بی قید و شرط خود ساختند كه مسعودی در تاریخ می گوید:

و قد بلغ من امرهم فی طاعتهم له انه صلی بهم عند مسیرهم الی صفین الجمعه فی یوم الاربعاء و اعاروه رووسهم عند القتال (429)

كار حكام بنی امیه و اطاعت كوركورانه مردم از آنان به جایی رسید كه معاویه زمانی كه با لشكریان خود به صفین می رفت نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه نمود، نه تنها كسی در این بدعت صریح و گناه بزرگ به وی اعتراض ننمود، بلكه همان مردم سرهای خود را برای جنگ با علی (ع) به وی عاریه می دادند و در اطاعت و فرمانبریش از جان خود می گذشتند. در زمان امام سجاد (ع) سالها از حكومت ظالمانه معاویه گذشته بود و در این فاصله هر روز فساد و ناپاكی افزایش یافته ، بدگمانی به اوج خود رسیده و سوءظن در سراسر جامعه سایه افكنده است . البته در چنین زمانی تمام قشرهای مردم به گونه ای نسبت به یكدیگر سوءظن داشتند و امام سجاد (ع) نیز از بدگمانی این و آن مصونیت نداشت . شاید سوءظنی كه درباره امام (ع) اعمال می شد و ممكن بود كه حضرتش از آن جهت مورد بدگمانی قرار گیرد، این است كه بگویند دعاها و عبادات امام سجاد در پیشگاه باری تعالی ، آه و زاری های آن جناب در محضر خداوند، و خلاصه ، آن همه ورع و زهد از روی واقع مردم را متوجه خود نماید، عواطف آنان را به نفع خویشتن برانگیزد، و از این راه محبوبیت و نفوذ كلام به دست آورد. به نظر می رسد كه منشا گمان بد مردم نسبت به امام سجاد (ع) چیزی جز این نباشد، زیرا در علی بن الحسین علیهما السلام ماده ای كه بتواند زمینه گمان بد درباره آن حضرت گردد وجود نداشت و این احتمال از خلال بعضی از روایات نیز استفاده می شود:

عن الصادق علیه السلام قال : قال رجل لعلی بن الحسین ان فلانا ینسبك الی انك ضال مبتدع . فقال له علی بن الحسین علیهما السلام : ما رایت حق مجالسه الرجل حیث نقلتنا حدیثه ولا ادیت حقی حیث ابلغنی عن اخی ما لست اعلمه ، ان الموت یعمنا و البعث محشرنا والقیامه موعدنا و الله یحكم بیننا(430)

امام صادق (ع) فرمود كه مردی به حضرت سجاد عرض كرد: فلانی درباره شما می گوید كه : علی بن الحسین مردی گمراه و اهل بدعت است .امام به وی فرمود: حق مجالست آن مرد را رعایت ننمودی كه گفته او را برای من نقل نمودی و همچنین ادای حق مرا نكردی از این جهت كه از برادر من به من خبری گفتی كه نمی دانستم . سپس چند جمله برای آگاهی او و دگر افرادی كه بعدا می شنوند فرمود: مرگ دربرگیرنده تمام ماست ، بعث روز حشر ماست ، و قیامت وعده گاه ماست و در آن روز خداوند بین ما حكم خواهد نمود.

برای امام سجاد (ع) سوءظن افراد ناصالح و كسانی كه افكار و اعمالشان براساس محاسبه دینی و رعایت تعالیم الهی نسبت اهمیت ندارد، آنچه در نظر امام از جهت دینی و اطمینان خاطر مسلمین اهمیت دارد این است كه افراد صالح و عناصر درستكار به آن حضرت گمان بد ببرند، زیرا سوءظن این قبیل افراد كه مردم به آنان حسن نظر دارند اگر در جامعه شایع شود رفته رفته مسلمانان نسبت به دین حق و مردان الهی بدگمان می گردند و شیوع چنین فكری بین مردم برای اسلام و مسلمین زیانبار است . لذا امام سجاد (ع) در دعای خود گمان بد افراد صالح را مورد توجه قرار داده و به پیشگاه خدا عرض می كند:

و من ظنه اهل اصلاح الثقه

بارالها! گمان بد مردم صالح و درستكار نسبت به من را به وثوق و اعتماد مبدل نما.

سم پاشی ها و تبلیغات سوء درباره سایر ائمه معصومین علیهم السلام نیز كم و بیش وجود داشته و در پاره ای از مواقع كسانی گفته های آنان را به اطلاع امام می رساندند و امام بر اساس كرامت خلق ، بدی آنان را به نیكی پاسخ می داد و همین عمل موجب می شد كه بدگمانی و بغض آنان از میان برود یا لااقل كاهش یابد و زیانی برای اسلام و اولیاء الهی به بار نیاید.

اتی رجل اباعبدالله علیه السلام فقال : ان فالانا ابن عمك ذكرك فما ترك شیئا من الوقیعه الا قاله فیك . فقال ابوعبدالله (ع) للجاریه ایتینی بوضوء فتوضا و دخل فقلت فی نفسی یدعو علیه . فصلی ركعتین فقال : یا رب و حقی قد وهبته و انت اجود منی واكرم ، فهبه لی ولا تواخذه بی ولا تقایسه . ثم رق فلم یزل یدعو، فجعلت اتعجب (431)

مردی حضور امام صادق (ع) آمد، عرض كرد فلانی ، پسر عمویت ، از شما سخن گفت و هیچ بدگویی و شتمی را فروگذار نكرد. امام صادق (ع) به خدمتگزار فرمود آب وضو بیاورد، وضو گرفت ، به نماز ایستاد. با خود گفتم : امام می خواهد درباره او نفرین كند، دیدم دو ركعت نماز خواند و گفت : بارالها! من از حق خودم در مورد او گذشتم و تو از من بخشنده تر و كریمتری ، درخواست دارم او را ببخشی و برای اهانتی كه به من نموده است موآخذه اش ننمایی ،

در حالی كه پرده اشكی روی چشمش بود پیوسته به مغفرت او دعا كرد و من با شگفتی ناظر آن جریان بودم .

در پایان سخن به مناسبت بحث سوءظن قضیه عجیبی كه در عصر علی (ع) روی داده و در حدیث آمده است تقدیم شنوندگان محترم می گردد:

عن ابیعبد الله علیه السلام قال : اتی امیر المؤ منین (ع) برجل وجد فی خربه وبیده سكین ملطخ بالدم و اذا رجل مذبوح یتشحط فی دمه . فقال له امیر المؤ منین علیه السلام ماتقول ؟ قال : یا امیر المؤ منین ، انا قتله . قال : اذهبو به . فلما ذهبوا به اقبل رجل مسرعا فقال : لا تعجلوا وردوه الی امیر المؤ منین (ع). فردوه ، فقال والله یا امیر المؤ منین ما هذا صاحبه ، انا قتله . فقال امیر المؤ منین (ع) للاول : ما حملك علی اقرارك علی نفسك ولم تفعل ؟ فقال : یا امیرالمؤ منین ! وما كنت استطیع ان اقول و قد شهد علی امثال هولاء الرجال و اخذونی و بیدی سكین ملطخ بالدم والرجل یتشحط فی دمه و انا قائم علیه وخفت الضرب فاقررت و انا رجل كنت ذبحت بجنب هذه الخربه شاه و اخذ نی البول فذخلت الخربه فراءیت الرجل یتشحط فی دمه فقمت متعجبا فدخل علی هولاء فاخذونی . فقال امیرالمؤ منین (ع): خذوا هذین فاذهبوا بهما الی الحسن وقصوا علیه قصتهما و قولوا له : ما الحكم فیهما؟ فذهبوا الی الحسین (ع)، قصوا علیه قصتهما. فقال الحسن (ع) قولوا لامیر المومنین (ع): ان هذا كان ذبح ذاك فقد احیا هذا و قد قال الله عزوجل ((و من احیاها فكانما احیا الناس جمیعا))(432)

یخلی عنهما و تخرج دیه المذبوح من بیت المال .(433)

امام صادق (ع) فرمود: مردی به حضور علی (ع) جلب شد. او در خرابه ای بود و كارد خون آلودی در دست داشت و در كنارش كشته ای غرق به خون بود. حضرت از او پرسید: تو او را كشتی ؟ عرض كرد: بلی ، من او را كشتم . دستور دارد او را ببرند و نگاه دارند تا قصاص شود. در حالی كه او را می بردند مردی با شتاب از راه رسید و گفت : عجله نكنید، او را به علی (ع) برگردانید. برگرداندند. این مرد گفت : والله من او را كشتم و مرد دستگیر شده قاتل نیست .

علی (ع) به اولی گفت : چه چیز ترا واداشت كه به قتل اقرار كنی ؟ عرض كرد: این مردان مرا دستگیر نمودند در حالی كه كارد خونین به دست داشتم و در كنار مقتول غرق به خون ایستاده بودم ، خائف بودم كه اگر انكار كنم مرا بزنند، اقرار نمودم . من بیرون خرابه گوسفندی را كشته بودم ، دچار مضیقه ادرار شدم ، با كارد خونین برای رفع حصر به خرابه آمدم ، مرد غرق به خون را دیدم ، با شگفتی او را نگاه می كردم كه اینان وارد خرابه شدند و مرا دستگیر كردند.

علی علیه السلام دستور داد هر دو نفر را نزد امام مجتبی (ع) ببرند و قصه آن دو را به عرض برسانند و بگویند: حكم خدا در این باره چیست ؟ امام مجتبی (ع) گفت : به امیر المؤ منین بگویید اگر این مردم دومی مقتول را كشته دستگیر شده اول را كه قاتل نبوده از مرگ خلاص كرده و در واقع او را احیا نموده است ، فرمود: كسی كه یك نفر را احیا كند همانند آن است كه تمام مردم را احیا كرده باشد، پس هر دو نفر آزاد شوند و دیه مقتول از بیت المال پرداخت گردد.